×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

تاریخ شفاهی جنگ ثبت روایت به حاشیه رفته‌هاست

به گزارش امتداد، نشست نقد و بررسی کتاب «لب خط» نوشته سمیه جمالی با محوریت خاطرات حسین بهشتی از فرماندهان لشکر ۲۷ سپاه محمد رسول الله در قالب بیست و هشتمین جلسه از سلسله نشست‌های عصرانه کتاب برگزار شد.
سمیه جمالی، نویسنده کتاب در این‌نشست گفت: کتاب لب خط درباره‌ی خاطرات حسین بهشتی است که یک دوره طولانی فرمانده بخش مخابرات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود و از وقتی که این مسئولیت را پذیرفت، درصدد رفع کم و کسری این بخش برآمد و با امکاناتی که در زمان جنگ وجود داشت، سعی کرد کمبودها را جبران کند.
وی افزود: کتابی که درباره‌ی فعالیت حسین بهشتی در لشکر محمد رسول الله (ص) نوشته شد، سه بخش دارد که بخش نخست درباره‌ی کودکی اوست. بهشتی در یکی از مناطق جنوب شهر تهران زندگی کرد که تا حد زیادی مربوط به دورانِ پیش از انقلاب و بعد انقلاب است. بخش دوم که قسمت اصلی و عمده کتاب است، به جنگ و فعالیت‌های او در بخش مخابرات اختصاص دارد. بخش سوم کتاب هم به فعالیت‌های او بعد از پذیرش قطعنامه و سایر کارهایی که انجام داده، پرداخته شده.
این‌نویسنده در ادامه گفت: وقتی پیشنهاد کار روی خاطرات حسین بهشتی در بخش مخابرات لشکر محمد رسول الله (ص) به من داده شد، شنیدنِ کلمه‌ی مخابرات مرا ترغیب کرد تا روی این خاطرات کار کنم. چون اغلب خاطراتی که از جنگ وجود دارد متعلق به خاطرات رزمندگان پیاده است تا فنی. برای همین موضوع مخابرات برایم جذاب بود و این پیشنهاد را قبول کردم.
از زمانی که مصاحبه‌ها را تحویل گرفتم تا به صورت کتاب دربیاید، دو سال طول کشید و پاییز امسال کتاب منتشر شد. وقتی مصاحبه‌ها به دستم رسید، آنها را که خواندم؛ با توجه به این‌که بهشتی بچه جنوب شهر بود، برایش لحن یک فرد داش مشدی در نظر گرفته بودم. بعد که خودش را دیدم، متوجه شدم یک فرد آرام پاستوریزه است؛ که آن لحن مناسب او نبود جمالی در ادامه گفت: مصاحبه‌هایی که حسین بهشتی گرفته شده بود، برخی گم شده، بعضی مصاحبه‌ها تصویری بود. خود بهشتی هم دیگر حوصله نداشت که درباره‌ی موضوعی که قبلاً حرف زده بود، دوباره صحبت کند. من ابتدا شروع به مطالعه مصاحبه‌هایی کردم که پیاده شده بود. وقتی مصاحبه‌ها را خواندم برای خودم جالب بود. به نظرم رسید که می‌توانم کاری بکنم. دو سال پیش با مطالعه‌ای که انجام دادم آنچه توانستم از مصاحبه‌ها دربیاورم، به صورت یک کتاب نوشتم و ناشر هم درصدد برآمد تا آن را به نمایشگاه کتاب برساند.
وی افزود: بعد از اینکه کتاب آماده شد، حسین بهشتی گفته بود من خاطرات خوبی دارم که آن موقع فراموش کرده بودم و دوست دارم آنها را هم بگویم. برای همین قرار شد خاطرات جدید به کتاب اضافه شود که خوشبختانه این کار هم انجام شد. از زمانی که مصاحبه‌ها را تحویل گرفتم تا به صورت کتاب دربیاید، دو سال طول کشید و پاییز امسال کتاب منتشر شد. وقتی مصاحبه‌ها به دستم رسید، آنها را که خواندم؛ با توجه به این‌که بهشتی بچه جنوب شهر بود، برایش لحن یک فرد «داش مشدی» در نظر گرفته بودم. بعد که خودش را دیدم، متوجه شدم یک فرد آرام، پاستوریزه است؛ که آن لحن مناسب او نبود. ضمن این‌که بهشتی روی یک جمله تأکید داشت که برای همان علاقه‌مند بود که کتاب چاپ شود، درباره نحوه‌ی مدیریت در شرایط مختلف بود که به چه شکل انجام می‌شود.
نویسنده «لب خط» گفت: برایم دشوار بود که این جمله را دربیاورم و سعی کنم کتاب هم شعارزده نشود که ببینید چگونه در جنگ هر چه فرمانده می‌گفت قبول می‌کردند و حرف فرمانده برایشان در حکم حرف امام بود، سخن امام در حد حرف خدا. با این شیوه چه قدر خوب پیش می‌رفتیم و مدیریت می‌کردیم. اما تأکید بهشتی بر این بود که مدیریت در شرایط متفاوت را می‌توان در کوتاه‌ترین زمان انجام داد. همان‌طور که ما در جنگ انجام دادیم و بعد شاهد مثال آن را می‌آورد که در دوره‌های بعد از جنگ هم مسئولیت‌هایی داشت.
تاریخ شفاهی جنگ، ثبت روایت به حاشیه رفته‌هاست
در ادامه برنامه کورش علیانی به عنوان منتقد گفت: آن‌چه در کتاب لبِ خط مهم است بیان اختصاصی از یک وضعیت عمومی است. وضعیت عمومی که حاکی از هجوم یک کشور بیگانه به ایران بود و ما هیچ چیز در برابر این هجوم نداشتیم. از این وضعیت امروز به جایی رسیدیم که می‌توانیم کارهایی را انجام دهیم. زمانی به ما می‌گفتند پهپاد از روسیه و چین می‌گیرید و روی آن می‌نویسید ساخت ایران. الآن می‌گویند چرا پهپاد به روسیه می‌دهید؟ همین‌جا دروغ برخی‌ها مشخص می‌شود که ایران دانشِ ساختن پهپاد را دارد. بنابراین دانش ساختن پهپاد حاصل چند دهه شکست، فرو افتادن و برخاستن دوباره است؛ دوره‌ی دشواری که پر از سختی و شکست بوده است.
وی افزود: به نظرم اسم کتاب لبِ خط هم جذاب است. افرادی که دانش ساختن پهپاد را پیدا کردند، همین بچه‌های لبِ خط بودند. قصدم این نیست که بگویم بالاشهری‌ها به جنگ نرفتند، نه؛ این‌طور نیست، بالآخره همه‌ی مردم در جنگ نقش داشتند؛ اما کسانی در این عرصه پرکارتر بودند که احیاناً در دورانِ کودکی زندگی سختی را تجربه کردند، یا شاید در جنگ پخته شدند. شاید نیاز به نظریه‌پردازی در این زمینه است. کتاب را که بخوانید، متوجه می‌شوید اولین دغدغه‌ی بهشتی این است که چه‌طور ارتباط بگیرند و چه‌طور این ارتباط امن باشد؟ این دغدغه را در کتاب‌های مرکز تحقیقات جنگ هم مشاهده می‌کنید. در این مرکز هم مجموعه کتاب‌های تاریخ شفاهی مخابرات کار کردند که آن هم کار جذابی است. کتاب لبِ خط شخصی‌تر است و آن عمومی‌تر. اما دغدغه‌ی بهشتی و بچه‌های همراهش به این ختم نمی‌شود که باطری بیسیم چه خواهد شد؟ فرکانس را چه‌طور تنظیم کنیم که اَمن بماند؟ اما از یک جایی به بعد باید به این فکر می‌کردند که برای ارتباط در عملیات‌ها چه باید کرد.
این‌پژوهشگر در ادامه گفت: این روندی که منجر به موفقیت می‌شود، وقتی روایت را از زبان بهشتی می‌شنوید، جذابیت خاصی دارد و وقتی در کتاب‌های مرکز تحقیقات و اسناد جنگ را می‌خوانید جذابیت آن به شکل دیگری است و… به عبارتی روایت پیشرفت‌ها متفاوت است. قصد ندارم خیلی درباره روایتِ بهشتی و مخابرات در لشکر ۲۷ حرف بزنم، آنچه که می‌خواهم درباره آن سخن بگویم، نقش مؤلف و نویسنده در پدید آمدن چنین اثری است. به نظرم این موضوعی است که ما همیشه به سهولت از آن رد می‌شویم، ما در مقطع زمانی هستیم که باید به این موضوع خیلی بپردازیم.
علیانی در ادامه که آیا کتاب لبِ خط می‌تواند یک سند تاریخی مورد استناد قرار بگیرد یا نه، گفت: درباره اینکه چه‌قدر کتاب به عنوان یک سند تاریخی مورد استناد قرار خواهد گرفت، نمی‌دانم. نویسنده هم این موضوع را نمی‌داند. به این دلیل که ما پس از جنگ با یک وضعیت انکار آن مواجه بودیم. به این شکل که رئیس صداوسیما بخشنامه‌ای را خواند که در آن خواهان عدم پخش هر گونه تصویر و فیلم از جنگ شد، به این علت که مردم از جنگ خسته‌اند. ما دیگر نمی‌خواهیم آنها را اذیت کنیم. بنابراین در خانه بنشینند و از برنامه‌های تلویزیون لذت ببرند. بعد در گوشه‌ای مرتضی آوینی در وضعیتی خیلی چریکی، بر آن شد تا کاری بکند و همه هم او را می‌زدند! این وضعیت فقط در صداوسیما نبود در حوزه فرهنگی کشور هم به این شکل بود. سید مهدی فهیمی فرهنگ جبهه را آماده کرد و افراد دیگری هم درصدد تهیه کاری در زمینه جنگ بودند که البته تعدادشان زیاد نبود، اما نظام فرهنگی کشور هر گونه کار در زمینه جنگ را با یک پس رانش شدید مواجه می‌کرد. همچنین در همین دوره کسانی به طور مستمر در صدد تهیه آثاری از جنگ برآمدند مثلاً در لشکر ۲۷ کارهایی از این نوع در دست تهیه بود. در حوزه هنری در یک کانکس مرتضی سرهنگی و هدایت‌الله بهبودی در حال تهیه آثاری بودند، البته به شکل پارتیزانی بود و کسی خیلی از کار آنها خبر نداشت.
زمانی ما در روایت فتح دست به کار شدیم که برخی از این روایت‌ها را قشنگ‌تر کنیم و دستی به سر و رویش بکشیم. البته آن موقع ما دغدغه‌ی تاریخ‌نگاری هم نداشتیم و روایت‌ها را در قالب خاطره ویرایش کردیم. بنابراین روند انکار جنگ که در دو سو پی گرفته می‌شد در تاریخ‌نگاری، تاریخ شفاهی به همراه خاطره‌نگاری جنگ پا به پای هم جلو آمدند وی افزود: زمانی که موج شدید پس رانش جنگ کمتر شد، یک تکان شدیدی به وجود آمد که مجروحان جنگ در حال رفتن هستند (شهید می‌شوند) و برخی پیر شدند و در حال فوت شدن هستند. افرادی که در جنگ حضور داشتند و کلی تجربیات خاص داشتند و این تجربیات هیچ‌جا ثبت نشده بود! هر چند دفترچه راویان مانده، اما این دفترچه شامل مسائل مختصر بود و نیاز به ثبت جدی وقایع جنگ است. از این رو نهضتی ایجاد شد که امروز به آن تاریخ شفاهی می‌گوئیم و آن موقع اسمی نداشت. درحالی‌که روند جالبی داشت، که ابتدا خیلی آماتور بود و بعدها کسانی که در عرصه تاریخ دستی داشتند دستی به سر روی مصاحبه‌هایی کشیدند که خیلی دقیق نبود و فقط راوی وقایعی را بیان کرده و ضبط شده بود.
نویسنده کتاب «متاستاز اسرائیل» گفت: زمانی ما در روایت فتح دست به کار شدیم که برخی از این روایت‌ها را قشنگ‌تر کنیم و دستی به سر و رویش بکشیم. البته آن موقع ما دغدغه‌ تاریخ‌نگاری هم نداشتیم و روایت‌ها را در قالب خاطره ویرایش کردیم. بنابراین روند انکار جنگ که در دو سو پی گرفته می‌شد در تاریخ‌نگاری، تاریخ شفاهی به همراه خاطره‌نگاری جنگ پا به پای هم جلو آمدند. در این میان ترس از فوت و شهادت رزمندگان باعث شد هر چه راوی می‌گوید ثبت شود که به لحاظ روشی به طرز عجیبی یخ زد! به عبارتی ما اصلاً رشد نکردیم که این روایت‌ها را باید چطور ثبت کنیم!
علیانی گفت: روند ثبت وقایع جنگ به شکلی پیش رفت که هر کس در گوشه‌ای مشغول کار شد و هیچ وقت این فرصت پیش نیامد در کنار هم تعریفی از تاریخ شفاهی ارائه کنیم که دنیا چه تعریفی از تاریخ شفاهی دارد؟ همه چه ملاحظات تاریخ شفاهی را تجربه کردند و ما لازم است این تجربیات آن‌ها را لحاظ کنیم. آن‌چه در جنگ از آن غفلت کردیم تصور ما درباره تاریخ شفاهی است و جنگ ما که مستضعفی بود تا حدی اشتباه ما را جبران کرد، چرا؟ چون تصور می‌کردیم تاریخ شفاهی یعنی گنده‌هایی که حوصله ثبت خاطرات خود را ندارند، افرادی که در زمان جنگ منصب و سمتی داشتند، تجربیات جنگ را ثبت نکردند و حالا ما باید سراغ آن‌ها برویم و تاریخ شفاهی‌شان را ثبت کنیم. درحالی‌که تاریخ شفاهی در دنیا زمانی که شکل گرفت تاریخ گروه‌های ساکت رانده شده، زنان، کارگران، سیاهان و گروه‌های به حاشیه رفته بود.
وی افزود: تاریخ شفاهی برای فردی است که در جنگ درجه‌ای نداشت و پس از جنگ هم درجه‌ای نگرفت و به حاشیه رفت. ما برای اینکه منشی فرد بشویم سراغ خاطراتش نمی‌رویم، بلکه برای اینکه تاریخ شفاهی فرد به حاشیه رفته را ثبت کنیم سراغش می‌رویم. نکته دیگر وقتی درباره‌ی تاریخ به‌طور خاص تاریخ شفاهی صحبت می‌کنیم، درباره‌ی ساختار حافظه انسانی حرف می‌زنیم. وقتی سراغ حسین بهشتی می‌رویم فرد دیگری مقابل او می‌نشیند و سوال می‌پرسد و این پرسش و پاسخ ضبط می‌شود. اگر فردی که مقابل راوی می‌نشیند، فرد دقیقی باشد و درک درستی از تاریخ شفاهی داشته باشد، سعی می‌کند که سخنان راوی را راستی‌آزمایی کند، کاری که اغلب مراکز تاریخ شفاهی انجام می‌دهند. نکته‌ی دیگر درباره‌ی این انگاره سنتی است که بسیار انگاره غلطی است که ما در تاریخ فکر می‌کنیم یک راست وجود دارد یک دروغ. چرا؟ چون ما از ساختار حافظه و مغز بشر خبر نداریم. برای استفاده از خاطره ما باید ویژگی‌های حافظه‌ی انسانی را بشناسیم. بنابراین افرادی که کار جدی در رابطه با تاریخ شفاهی جنگ انجام دادند، امروز به بن‌مایه‌های شیوه‌نامه تاریخ شفاهی دست پیدا کردند، اما تبدیل بن‌مایه به شیوه‌نامه نیازمند مطالعه علمی درباره مغز انسان و شیوه روایت خاطرات است.